دوباره دیدهام از اشك رشك زمزم شد
دوباره سوختن در مرا مجسم شد
دوباره خاك عزا بر سر دو عالم شد
«دلا بنال كه غم با نشاط توام شد»
«عزای حضرت زهرا و عید با هم شد»
شدیم با غم و درد آشنا در این نوروز
و گشتهایم به غم مبتلا در این نوروز
به جای عیش عزا شد به پا در این نوروز
«نوای شادی اهل ولا در این نوروز»
«ز داغ دخت پیمبر بدل به ماتم شد»
چه گویم از چه علی و لی ز غصه خمید
چه گویم این كه به زهرا ز دشمنان چه رسید
برای شیعه چه نوروزی و چه عید سعید
«ز سوگ حضرت صدیقه كار ما این عید»
«كشیدن از دل خود آه و خوردن غم شد»
برفت مهر درخشان آسمان علی
برفت از غم زهرا ز تن توان علی
گداخت آتش این داغ جسم و جان علی
«ز داغ فاطمه نوروز شیعیان علی»
«در این بهار، غمانگیز چون محرم شد»
ز دست داد علی ولی چو یاور خویش
به خاك تیره نهان كرد تا كه گوهر خویش
ندید همسر خود را چو در برابر خویش
«گریست ساقی كوثر ز داغ همسر خویش»
«روان ز دیده او اشك همچو زمزم شد»
فغان و آه خزان شد بهار غمزدگان
كه گشت تیره چو شب روزگار غمزدگان
نبود و نیست به جز گریه كار غمزدگان
«فغان كه دامن دلهای زار غمزدگان»
«در این مصیبت عظمی ز اشك چون یم شد»
ز سوز سینه در این غم چو (بزرگر) نالید
به گریه گفت در این سال نیست عید، سعید
برای شیعه مولا علی نباشد عید
«نخواست شادی نوروز را چو ناظر دید»
«نشاط عید و غم آن شهیده توام شد
علی وحید دستگردی (بزرگر)
*******************
مرا به خانه ی زهرای مهربان ببرید
به خاکبوسی آن قبر بی نشان ببرید
اگر نشانی شهر مدینه را بلدید
کبوتر دل ما را به آشیان ببرید
کجاست آن در آتش گرفته؟ تا که مرا
برای جامه دریدن به سوی آن ببرید
مرا اگر شوم از دست بر نگردانید
به روی دست بگیرید و بی امان ببرید
کجاست آن جگر شرحه شرحه؟ تا که مرا
به سوی سنگ مزارش کشان کشان ببرید
مرا که مهر بقیع است در دلم ، چه شود
اگر به جانب آن چار کهکشان ببرید
نه اشتیاق به گل دارم و نه میل بهار
مرا به غربت آن هیجده خزان ببرید
کسی صدای مرا در زمین نمی شنود
فرشته ها! سخنم را به آسمان ببرید
افشین اعلاء
*******************
نوروز جم كه باده به جام و سبوی ماست
بلبل به نغمه بر سر گل نوحهگر چراست
در چشم غنچه اشك و ز غم لاله سینه چاك
از سوز داغ نالهی مولا كه بیصداست
گر چه بهار فصل غدیر خم و جم است
اما خزان نور دل ختم انبیاست
زهرا شبی ز داغ پدر دیده بر نبست
حیران مدینه بار دگر در غم و عزاست
دست عدو گلی ز گلستان جان گرفت
در باغ دل عزای گل و غنچهاش به پاست
یكسو حسن به گریه و سوی دگر حسین
زینب به ناله همدم گلها و لاله هاست
توام چو شد بهار و خزان در مدار چرخ
گویا محرمی دگر و شام نینواست
چنگی دگر به چنگ و به دف پنجهای مزن
جن و ملك به ماتم و عالم عزا سراست
شایق به جای جامه اطلس سیه بپوش
ایام فاطمیه كه صاحب عزا خداست
حسن احمدی (شایق)
*******************
رسید عید و به جای نشاط آمد غم
عزا و عیش و در این نو بهار شد مدغم
به جای جامه نو شیعیان به بر كردند
در این طلیعهی نوروز جامهی ماتم
رسید همره ایام فاطمیه بهار
به چشم فاطمیون غمفزاست این موسم
تمام اهل ولا میكشند ناله ز دل
ز داغ نور دو چشم پیمبر خاتم
سزد كه از ره اخلاص همچو ابر بهار
برای فاطمه گریند مردم عالم
بهار آمد امینی ولی نشد دل شاد
برای آنكه نشاط است با عزا توام
اسدالله امینی
*******************
عید نوروز آمد و دل ماتمی دیگر گرفت
ماتمی از بهر كفو حیدر صفدر گرفت
شد مقارن عید نوروز و عزای فاطمه
زین تقارن جامعه نیلی جهان در بر گرفت
گر چه دارد احترام این عید در نزد همه
باید اكنون ماتم فرزند پیغمبر گرفت
فاطمیون را نباشد شادمانی این بهار
چون كه داغ فاطمه آفاق سر تا سر گرفت
بر در بیت الشرف چون دشمنان آتش زدند
از شرار آن دل اهل ولا آذر گرفت
هم حسین و هم حسن گشتند گریان و پریش
دست چون دیدند بر پهلوی خود مادر گرفت
تهنیت نه، تسلیت گویید برهم شیعیان
ز آنكه عالم را غم صدیقه اطهر گرفت
گر چه عبدیعبد عید نوروز است و وقت شادیست
این زمان باید عزای عصمت داور گرفت
نوروز علی عبد الهی رهنانی (عبدی)
*******************
آی مردم، عشق میدانید چیست
مرد راه عشق، میدانید كیست
آی مردم، مرد را معنا كنید
مرد صاحب درد را پیدا كنید
آی مردم، غم چه معنا میدهد
عشق در اینجا چه فتوا میدهد
غربت و غم چیست در فرهنگ درد؟
می نماید، از چه رو همرنگ درد؟
غربت و غم، گویی از یك مایهاند
آفتاب عشق را همسایهاند
غم اگر چون كوه شد، جایش كجاست
در كدامین سینه درد آشناست؟
گر چه میدانید از من بشنوید
پاسخی از لفظ روشن بشنوید
نی، غلط گفتم كه لفظ اینجا كم است
پیش آن دریای معنا، یك نم است
لفظ اگر، دریاست، كم میآورد
عقل هم، كی ره به جایی میبرد
حرف و گفت و صوت را برهم زنید
تا كه بی این هر سه، زان غم دم زنید
عشق اگر یك دم نهد پا در میان
سر افراز آیم، برون زین امتحان
باده نابم دهد مستم كند
نیست چون گشتم ز خود، هستم كند
تا در آن حال از غمش چون دم ز نم
می توانم، شعله در عالم زنم
كیست او، كاین روزها، دلخسته است؟
پسش زهرای دلش، بنشسته است؟
كیست در آن خانه در سوخته؟
چشم در چشمان عشقش دوخته؟
اشك او آرام میآید فرود؟
كیست آن مرد غم آن تنها ترین؟
كیست او، كاین روزها در بستر است؟
و آن گلی كاین روزها میپژمرد؟
یا علی ما جمله محزون توایم
چشم را از اشك پر نم میكنیم
خیس میریزد، بر آن روی كبود؟
از فراق یار خود شیداترین؟
پیكرش، مجروح دیوار و در است؟
بهر آن تنهاترین، غم میخورد؟
در جنون عشق، مجنون توایم
لختی از بار غمت كم میكنیم
از تو غفلت كردن از خود غافلیست
با غمت، سر بردن اما خوشدلیست
در غمت ما نو بهار گریهایم
چشمه چشمه بیقرار گریهایم
یا علی تا غربتت ما را ببر
تا به مظلومیتت ما را ببر
برق مهرت زد كه خاكستر شدیم
زیر باران نگاهتتر شدیم
دل، ترا دادیم و غم صاحب شدیم
از رموز عشق، پر مطلب شدیم
از جنون آباد عشقت سر زدیم
سر برون از لاك بال و پر زدیم
شوق تو، در ما سلیمانی كند
روح ما را، عشق در مانی كند
در غمت ما را شریك خود بدان
در كنار بستر زهرا بمان
آمدیمت تا تسلایت دهیم
دل تسلا، بهر زهرایت دهیم
آمدیمت تا رواق خانهات
با دلی در عاشقی، دیوانهات
بغض داریم و شبیه دق شدیم
چون ترا، ما از ازل عاشق شدیم
سینه ما را در آنجا كاشتند
عشق، پاشیدند و غم برداشتند
با تو چون بودیم، بالایی شدیم
لافتی گفتیم و الایی شدیم
پیش پایت چك چك اشك غمیم
زخم غربت داری و ما مرهمیم
در غم تو، عید را بگذاشتیم
بیرق سرخ و سیاه افراشتیم
ما كه ایْن الفاطمیون توایم
عید را امسال دلخون توایم
سفرههای هفت سین را تا زدیم
بر رسوم امسال پشت پا زدیم
یا علی ما عید را شیون كنیم
رخت ماتم جای شادی تن كنیم
عیش را در این عزا سر میبریم
پای یاس خانهات غم میخوریم
عید را امسال میجوشیم ما
جای شربت، بغض مینوشیم ما
نیست بر لبهای ما لبخند عیش
عید ما بوی محرم میدهد
نیستیم امسال ما پابند عیش
قلب ما را یك نفر دم میدهد
هر طرف گلبانك ماتم میزنیم
شهر را رنگ محرم میزنیم
كوچهها یكسر سیه پوشت شوند
بلبلان ناله همدوشت شوند
نسترنها با تو شیون میكنند
خاك بر سر، سرو و سوسن میكنند
در غمت اسب عزا را زین كنیم
تكیه را با نوحهها، آذین كنیم
ما به زیر با راین غم، تا شدیم
چون تو، بیزهرا، تك و تنها شدیم
در گلو، افغان ما گل میكند
بغض ما فریاد بلبل میكند
بر مسیح گریههای بیشمار
مریم دلهای ما شد باردار
یا علی، ما چون تو گرم نالهایم
جانگداز هجر، هجده سالهایم
سینه را رنگ شقایق میزنیم
سرخ مینالیم و هق هق میزنیم
غمگسار بیكسیهای توایم
خون دل از دلواپسیهای توایم
گوش ما را یا علی چون چاه گیر
با شكوه راز خود همراه گیر
یا علی با ما بگو اسرار را
ماجرای آن در و دیوار را
از چه میخ در حكایت میكند؟
از كدام آتش شكایت میكند؟
قامت خم گشته را تفسیر چیست؟
با طنابی بستن یك شیر چیست؟
ماجرای چادر خاكی بگو
زان قساوتها و هتاكی بگو
ماجرای نامه و رد فدك
كوچه و سیلی، لگد كوب و كتك
گر چه زین غمها، ز پا افتادهایم
با تو در تشییع یاس آمادهایم
دوش میگیریم، نعش لاله را
می بریم از خانه، هجده ساله را
محمد قدسی
*******************
غمفزا نوروز ما شد در عزای فاطمه
شیعیان هستند گریان از برای فاطمه
جشن عیدی نیست بر پا ای محبان علی
چون مصادف گشته نوروز و عزای فاطمه
محفل عیشی نمیگردد بپا امسال عید
چون كه راضی نیست زین شادی خدای فاطمه
شیعیان را جامه نو نیست برتن روز عید
چون سیه پوشند از غم بچههای فاطمه
ای كه میخواهی بیارایی سرای خویش را
كن به چشم دل نظر سوی سرای فاطمه
رسم دیدار بزرگان را چو میآری بجا
توامانش ساز با ذكر رثای فاطمه
ثابت نایینی این اشعار غمگین را سرود
تا شود نوروز او غرق عزای فاطمه
مرتضی قلی اعرابی نایینی (ثابت)
*******************
دوباره موسم نوروز و ماه ماتم شد
مه شهادت دخت رسول خاتم شد
خزان گلشن پیغمبر خدا برسید
اگر چه باغ و چمن در بهار خرم شد
فراز خانهی خود بیرق عزا بزنید
چه جای عید كه هنگام غصه و غم شد
به جای تهنیت عید تسلیت گویید
برای امت ما گوییا محرم شد
به تن لباس عزا جای رخت نو پوشید
زنید ناله كه ایام حزن و ماتم شد
پس از رسول خدا گریه كار زهرا بود
برای فاطمه اسباب غم فراهم شد
زدند آتش كین بر در سرای علی
همین مقدمهی كار ابن ملجم شد
اگر كه آتش و مسمار و تازیانه نبود
به سوز سینهی زهرا بگو چه مرهم شد
ز بعد فاطمه مولا به كنج تنهایی
چنان گریست كه باران گریهاش یم شد
برای ساقی كوثر علی در آن غوغا
سكوت تلخ بر احقاق حق مقدم شد
علی غریب چنان شد در آن غریبستان
كه بهر راز دلش چاه آب محرم شد
بقا خموش كه از این مصیبت عظمی
زمین شكسته دل و پشت آسمان خم شد
سید علی اصغر هاشمی (بقا)
*******************
به غم توام بود امسال نوروز
دچار غم بود امسال نوروز
قرین با فرودین شد فاطمیه
مه ماتم بود امسال نوروز
سراغ از عید یا شادی نگیرید
به غم مدغم بود امسال نوروز
به جای حرف شادی در مجالس
سخن از غم بود امسال نوروز
زمین در ناله باشد زین مصیبت
زمان مبهم بود امسال نوروز
چگونه گل به خنده وا كند لب
گه ماتم بود امسال نوروز
ز چشم آسمان خون گر ببارد
مسلم كم بود امسال نوروز
تو گویی شور عاشورای دیگر
در این عالم بود امسال نوروز
به ماتمخانه زهرا دو چشمم
قرین یم بود امسال نوروز
فدك، آتش، شكستن، درد پهلو
همه با هم بود امسال نوروز
علی گریان زهرا هست و جبریل
به او همدم بود امسال نوروز
مرا (قادر) به مولا عهد و پیمان
بسی محكم بود امسال نوروز
من از زهرایم و زهرا شعارم
همینم دم بود امسال نوروز
قاسم قادری زفرهای (قادر)
*******************
بر عذار سبزه و گل گردی از ماتم نشست
شد پریشان باغ و بلبل زین الم در غم نشست
خون به جای اشك میبارد ز چشم آسمان
لالهآسا از تب غم داغ دارد بوستان
شعله جای نور از خورشید میریزد به خاك
غنچه از تاب و تب حسرت گریبان كرده چاك
تا صبا بر چهرهی گل گرد ماتم ریخته
روح سر سبز بهاران را به غم آمیخته
شد ز سوگ حضرت زهرا جهان ماتمسرا
شد بهار آفرینش در تب غم مبتلا
زین مصیبت آمد ابر آسمانها در خروش
شد چمن از شبنم غم در سحر آیینه پوش
شد نه تنها چرخ گریان در رثای فاطمه
هر افق دریای خون شد در عزای فاطمه
مرتضی تنها نشد از این مصیبت داغدار
خلق عالم سوگوارند از برای فاطمه
اشك غم از دیده جاری كرد با حالی نزار
هر مصیبت دیدهی ی درد آشنای فاطمه
راضیه مرضیه بر او صادق آمد از خدا
چون رضای دوست آمد در رضای فاطمه
اسوهی عصمت به نسوان باشد او در هر زمان
مرحبا بر جان پاك با صفای فاطمه
آسمان بگشای راهی بر روان عاشقم
تا به حق ملحق شود بیپرده جان عاشقم
اشك غم شد مانع تحریر من بیاختیار
زین مصیبت دیگر از كف دادهام صبر و قرار
چون ندارم قدرت تفسیر كامل در بیان
می سپارم شرح آن را بر مراد عاشقان
شادروان حسن كاظمی مرادی (مراد)
*******************
شیعیان عید آمده، آغاز شد سالی دِگر
می دهم از هفت سینِ سفره ی زهرا خبر
سین اوّل، سینِ سُفره، سُفره ای ازجنس غم
در کنارش مادری بنشسته چون با قدِّ خَم
سین دوم، در میانِ کوچه ها، سیلی شده
رنگِ رُخـــــــسارِگُلِ مولا علی نیلی شده
سین سوم، ساقه ای بشکسته با دستِ تَبر
باغبان تنهای تنــــها، غنچه هایش، دیده تَر
سین چارم، سوخته از کینه باب جبـــــــرئیل
پس چرا گلشن نشد این بار، آتش بر خلیل؟
سین پنجم، سینه ای مجروح و پُر دَرد و حزین
سین شش، پشتِ در و دیوار شد سِقطِ جنین
سین هفتم، گشته، فرقِ بینِ مسمار و خَدَنگ
سینه، سرنیزه، سه شعبه، ساربان، سر، سیب و سنگ
بهلول حبیبی زنجانی
*******************
رسیده عید و دلها شاد و خرم
همه در فکر دیدارند با هم
همه آماده اند سفره بچینند
به فکر سفره های هفت سینند
منم در سفره دارم هفت سین را
ولی توام شده با داغ زهرا
بود سین نخستین ، سیلی کین
به روی مادرم با دست سنگین
ببین بر سفره سین دومم را
که سویی نیست در چشمان زهرا
بگویم سین سوم تا بسوزی
که مادر سوخت بین کینه توزی
از این ماتم دل حیدر غمین است
که سین چهارمم سقط جنین است
به روی سفره سین پنجم اینست
سر سجاده اش زینب حزین است
شده سفره پر از اشک شبانه
ششم سین مانده سوت و کور خانه
چه گویم ای عزیز از سین آخر
بود آن سینه ی مجروح مادر ... ؟
*******************
بی دلبرتان عید صفایی دارد؟
بی یاورتان عید صفایی دارد؟
یک لحظه تصور کنُ انگه گله کن
بی مادرتان عید صفایی دارد؟
انقدر زجر کشیدم که دگر پیرشدم
دگر از اهل مدینه بخدا سیرشدم
نه فقط سیلی ودیوارودروسقط جنین(یا الله)
بلکه بعد پدرم یکسره تحقیرشدم
اسماعیل درویشی شانی
موضوعات مرتبط: فاطمیه و نوروز
برچسبها: اشعار فاطمیه و نوروز مهدی وحیدی